یک چیزی از یک جایی انگار دارد چنگ می‌زند تا خودش را به یک بالایی برساند. آن چیز از جنس فکرهای فصلی و موهومات قلبی است. آن جا؛ حنجره و گلوی یک ذهن مفلوک است که پر از خراش چنگ‌ها شده است. و آن بالا. آن بالا. .

چارلی یک بار یک می درمورد لکنت نوشته بود؛ کشتی درون بطری! آواهایی که  خود را می‌رسانند اما پشت دندان‌ها گیر می‌کنند.

حقیقتا نفسم گرفت!

غیرممکن احمقانه‌ی ناشی از ترس. ترس زاییده‌ی زندگی بین آدم‌ها، و استعداد شگرف این گونه‌ی انگار خلق‌الساعه‌ی هرگز تکامل نایافته در مسخ شدن!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زیتون پلاس تبلیغات اصفهان Alberto حاشیه کلیک زبان move2ir شاید مکانیک پلاس سفره قلمکاري پیام آگهی|سایت تبلیغاتی اصناف بازار،مشاغل و تولید محتوا صنفی