از صبح که بیدار شدم، می‌خواستم از رنج ناتمام انسان بنویسم و. .

 اما چند لحظه بعد از غروب، از اینجا سردرآورده بودم.  پدر گفت دیشب رفته. کلید پکیج را هم زده چون نمی‌دانسته ما می‌آییم.

و من می‌توانم از روی نشانه‌ها و خاطرات بچگی‌هام آن‌طور که دوست دارم بسازمش. شخصیتش همه جا پیدا بود؛ حالت اتو کشیده‌ی توی هال. قندان از مادربزرگ به ارث برده با گل‌های قرمز اصیلش که دقیقا و سانتی‌مترتاً وسط میز گذاشته. تابلوی ”ولایة علی بن ابی طالب حصنی. با خط سبز. سبز دلربا. برگ‌ زردآلوهای توی شیشه و شکلات ۸۴٪ توی یخچال. قهوه‌جوش‌ها را هم از توی کابینت پیدا کردم، صرفا جهت یک نفس عمیق!

نگاه‌های آیة الله قاضی، علامه‌طباطبایی و نفر سومی که نمی‌شناختم، روی دیوار اتاق

و سجاده‌ی سفید که یک گوشه‌اش پهن شده. [خود شیرینی: پدر باهاش نماز خواند، محض آزار بگو راضی نبودی برود سرکار و در پی جبران برآید،یکم بخندیم. تو را زیادی جدی می‌گیرد] کتاب‌های مرتب روی میز چیده شده که جلد هیچ‌کدام پیدا نبود جز سه تا: قرآن، شرح فصوص‌الحکم، کتاب مقدس.

در کمد دیواری را باز کردند، یک‌پوستر ۲۲ بهمنی دیدم. قطعا توطئه و تهاجم فرهنگی است!

باری. اردیبهشتی‌ها، نبودنشان و اثرات وجودشان، بهتر از بودنشان و نمای نزدیکِ خودشیفته و من از هیچ‌کس الگو نمی‌گیرم‌های مرتفعشان است[اعتراف]

که مثل همین چند سال پیش برایش از خراب‌کاری‌هایم و اعتماد کردنم، آسیب پذیر بودنم، ضعف‌های عمیقم، و حسرت‌های ابدی‌ام بگویم و او برخلاف همه‌ی آدم بزرگ‌ها. 

یک عالمه حرف‌های به دردبخور بزند و‌ با یک نگاه  نیمه‌گره خورده و ”مواظب خودت باشِ جدی مهر کند.


تقصیر خودت شد که ۳۶۵ روز است باهات حرف نزده‌ام،. اما فردا قبل از رفتن -مصرعی  تحریف کرده‌ام- روی میزت خواهم گذاشت:

عطرت همه جا هست. مبادا که تو را!


+از دست‌هاش گفته بودم: قبلا


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حفاظ ساختمون گوگلر Garrett دنیای از خوشمزه ها صرفا جهت آرامش کلکِ خیال beaury معارف بغض های فرو خورده